پنجشنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۷، ۰۷:۵۸ ق.ظ
نویسنده |
میخائیل بولگاکف |
مترجم |
عباس میلانی |
راوی |
حامد فعال |
مدیر تولید |
میلاد مشهدیخان |
مدت |
20 ساعت و 1 دقیقه |
حجم دانلود |
338 مگابایت |
تعداد فصل |
40 |
ژانر |
داستان و رمان خارجی |
ناشر |
نشر نو |
ناشر صوتی |
نوار |
سال انتشار |
1396 |
سال انتشار صوتی |
1396 |
زبان |
فارسی |
کتاب صوتی «مرشد و مارگریتا» (که در فارسی به «مرشد و مارگاریتا» نیز
شناخته میشود) نوشته میخائیل آفاناسیویچ بولگاکُف (۱۸۹۱-۱۹۴۰) نویسنده و
نمایشنامهنویس روس است. بولگاکُف که در خانوادهای روشنفکر متولد شد، به توصیه پدر، پزشکی خواند، اما گرایش عمدهای به ادبیات خارجی داشت. هنوز
یک سال از فارغالتحصیلیاش نگذشته بود که انقلاب روسیه به وقوع پیوست و
کشور به سمت جنگهای داخلی رفت و او به عنوان پزشک در جبههها به مداوای
مجروحانِ مقابله ارتش سرخ و ارتش سفید میپرداخت. در آستانه سیسالگی و
با شکست ارتش سفید در بهار ۱۹۲۰، که دو برادرش نیز در این جبهه میجنگیدند و
پس از شکست مجبور به فرار از کشور شدند، آسمان زندگیاش تیره و تار شد؛
پزشکی را کنار گذاشت و تمام وقت در قلمرو فرهنگ پای نهاد. شروع این
مسیر تازه، اما چیزی جز سرگردانی در شهرهای مختلف نبود تا اینکه پس از مرگ
مادر در کیف، در مسکو قرار یافت و تا پایان عمر همان جا ماند. حال دیگر
نوشتن، هرچند عمدتا با نام مستعار، پیشه تماموقت این پزشک سرخورده بود که
اکنون پس از پنج سال قلم زدن، با انتشار داستان «ابلیسنامه»، نامش بر سر
زبانها افتاده بود و آثارش یکی پس از دیگری گل میکرد: «گارد سفید»،
«تخممرغهای شوم» و «قلب سگی». هرچند دوران سیاه استالینی اجازه انتشار
آزادانه آثار این نابغه ادبی را نداد. بولگاکف در ۱۹۲۸ نوشتن کتاب صوتی
«مرشد و مارگریتا» را، که دین فراوانی به «فاوست» گوته دارد، آغاز کرد و دو
سال بعد نخستین نسخه خطی آن را، احتمالا به خاطر استبداد استالینی، آتش
زد. یک سال پس از آتش زدن نسخه اولیه، دوباره به نوشتن رمان پرداخت و
پیشنویس دوم در ۱۹۳۵ به پایان رسید. کار بر روی سومین پیشنویس نیز دو سال
طول کشید تا بولگاکف بیمار، یک ماه پیش از مرگ در ۱۹۴۰، با کمک همسرش کار
بر روی نسخه چهارم پیشنویس را انجام داد، تا اینکه رمان سرانجام در ۱۹۴۱
از سوی همسر بولگاکف به پایان رسید، اما در زمان استالین اجازه انتشار پیدا
نکرد. کتاب صوتی «مرشد و مارگریتا» با مکالمه میخائیل الکساندر،
برلیوز، نماد روشنفکر حکومتی و ایوان نیکولاییچ پونیریف، بزدومنی، آغاز
میشود. این دو که بر سر وجود تاریخی عیسی مسیح مجادله دارند، به طور
اتفاقی در یکی از پارکهای مسکو با ولند، در چهره یک پروفسور خارجی، آشنا
میشوند و این دیدار قصه داستان را در سه جهان موازی به حرکت درمیآورد:
شوروی (سفر شیطان به مسکو)، اورشلیم (داستان پونتیوس پیلاطس و به صلیب
کشیده شدن مسیح) و عالم خیال (عشق مرشد و مارگریتا). این داستانها در دو زمان تاریخی مختلف رخ میدهد: یکی زمان عیسی مسیح در اورشلیم و دیگری زمان حکومت استالین در مسکو. در بخشی از کتاب صوتی «مرشد و مارگریتا» میشنویم: «افسوس
که ایوان از شب مرگ برلیوز تا به حال تغییر زیادی کرده بود. کاملا آماده
بود که مودبانه به پرسشهای کارآگاه پاسخ دهد، اما حالت صورتش نشانگر
بیعلاقگی مطلق بود. شاعر دیگر علاقهای به سرنوشت برلیوز نداشت. ایوان
قبل از آمدن کارآگاه چرت میزد و تصاویری پیدرپی از پیش چشم عقلش
میگذشت. شهرِ غریب و غیرواقعیِ محوشدهای را میدید که طاقهای ضربی مرمرین
عظیمی داشت، با بامهایی که زیر نور آفتاب برق میزد...».
مبلغ قابل پرداخت:13.950تومان
|
۰
۰
۹۷/۰۹/۲۲